مقدمه کتاب فانوسهای اشک 1

هو الحیّ الذّی لایموت
اشک اگر تجلّی باریدن و رویاندن باشد، عطش‌ ناکیِ هر سرزمینی را برای شکوفاییِ حقیقت سیراب می‌کند.تا اشکی بریزد و اخلاص بارور شود.اشکی بریزد و پرچمی دیگر به یادآوریِ آن مصیبت اعظم، که قرن‌هاست بر گرده و جبین انسان‌های آزاده، چونان داغی سنگینی می‌کند، برافراشته شود.و اشک‌ها درّ معرفت نابند اگر با آگاهی توأمان باشند، که اشک‌ها چراغ‌های روشنایی‌ پراکنند و فانوسانِ ره.اشک‌ها تا نورانی نشوند و روشنگر نباشند چگونه هم سویی می‌توانند کرد با راهی که میر و سیّد و مولایش چون چراغی هدایت‌گر بر قلبِ تاریکِ تاریخ می‌تابد و هر روز پس از روز دیگر اسلام آورندگان را به صراط حقّ می‌خواند، به صراطِ مستقیم مؤمنان، که در آن تبرّی جستن از دنیاخواهان و ظلم ‌کنندگانِ بر خویش و دیگران از نشانه ‌های اوّلیه و متقن ایمان است.آنچنان که علویان راستین در همۀ ادوار و اعصار سر از پا نمی‌شناخته ‌اند تا گام‌های خویش را چونان حسین بن علی بن ابیطالب «علیهم السلام» در راهی بیفکنند که طومار ذلّت و درجازدگی را با نعرۀ هیهاتی جانانه درهم بپیچند.درهم بپیچند با دست عقیده ‌ای راستین که از آستین جهاد و جان‌فشانی بیرون می‌آید.تا آن زمان که بی‌سر و بی‌دست شوند و جسمِ به خون غلتیدۀ خود را در راهِ آرمانِ ازلی و ابدی انسان به آیندگان هبه و هدیّت کنند.با این همه، نه تنها نوحه‌سرایی و نوحه‌خوانی یادآور آن قیام تاریخی انسانِ متعالی است در برابر همۀ مذلت‌ها و خواری‌هایی که پیرامونش را احاطه کرده بود، بلکه خود می‌تواند هیهات من الذّله‌ای دیگر باشد در کربلا و عاشورایی دیگر ...اگر نوحه از ناحیۀ دل باشد.که کار دل با دلدار است؛و سخن گفتن از دل‌دادگی به دلدار عشق کار بیدلانی چون من نیست.باری افتخاری نصیبم شد که روزهایی را با این نواهای عاشقانه به شب برسانم و از زمزم زلال این زمزمه ‌ها بنوشم.در زیر این خیمه‌ گاه رفیع که پرچم سرخِ سبزش تا ابد برافراشته خواهد ماند بوستانی است که گل‌هایش هر کدام عطر و جاذبه خاص خویش را دارند.هر کس به فراخور احوالات و ذوق خویش و میزان دل‌بستگی و ارادتِ خویش نوایی را سر داده است که امید است مقبول حضرات عشق بیفتد.من تنها در این بوستان قدم ‌زدم و تعدادی از این گل‌های سرخ را چیدم تا دسته گلی را فراهم کنم باز برای پیشکش کردن به پیشگاه راستان و پاکان هستی.از ذوق و سلیقه خویش شرمسارم اگر مقبول طبع مردم صاحب‌ نظر نیفتد و امید به عفو ایشان بسته ‌ام تا بخشایش ایشان سبب بخشایش بخشایشگر نیز شود.از تمامی شاعرانی که در این مجموعه آثاری یا حتّی اثری از ایشان به کتابت مجدّد رسیده است کمال سپاسگزاری و امتنان قلبی خود را ابلاغ می‌کنم و از آنها و همه خوانندگان این مکتوب می‌خواهم همه را و منِ کمِ ناچیز و دوستان عزیزم در دفتر هنر و ادبیات هلال را در نیایشگری های خویش فراموش نسازند.صالح و طالح مطاع خویش نمودندتـا کـه قبـول افتد و چه در نظر آید
حافظ ایمانی

خبر داغ

عصر شعر عاشورایی / شعر خوانی محمد سعید میرزایی

رسم اهل ادب/ مداحی واجب، مداحی مستحب، مداحی حرام

حاج اصغرسعیدمنش / این دل تنگم عقده ها دارد...

قال رسول الله صل الله علیه واله و سلّم

همـانا در نهــان مـردم بـا ایمـان، معـرفت و شنـاختی نسبت بـه امــام حسیـن علیه السلام نهفته است.

(البحار: جلد 43، صفحه 271)
مسئله روز

مسئله : اگر برای مسح، رطوبتی در کف دست نمانده باشد نمی‌تواند دست را با آب خارج، تر کند، بلکه (آقای سیستانی:... باید از ریش خود رطوبت بگیرد و با آن مسح نماید و گرفتن رطوبت از غیر ریش و مسح نمودن با آن محل اشکال است.) باید از اعضای دیگر وضو رطوبت بگیرد و با آن مسح نماید.

(آقای بهجت:... بنابر احتیاط باید اول از تری موی ریش و ابرو کمک بگیرد و اگر در آنها تری نبود از دست‌ها رطوبت می‌گیرد.)

آیت‌الله مکارم: اگر رطوبت کف دست خشک شود می‌تواند از اعضای دیگر وضو رطوبت بگیرد با آن مسح کند، ولی از آب خارج جایز نیست و اگر فقط به اندازۀ مسح سر رطوبت دارد سر را با همان رطوبت مسح کند برای مسح پاها از اعضای دیگر، رطوبت بگیرد.

 (توضیح‌المسائل‌مراجع،مسأله 257)

اینستاگرام

پنل کاربری

کلیه حقوق مادی و معنوی مطالب متعلق به موسسه هنر و ادبیات هلال می باشد
طراحی و برنامه نویسی گروه فاواتک