کوفیان! این طفل کوچک، آخرین یار من است |
|
|
مُهر طومار من است |
هم ذبیـح کـوچک من، هـم علمـدار من است |
|
|
مُهر طومار من است |
گل فروشم، گل فروشم، گـل فروشم، گل فروش |
هستی خود را در این میدان گرفتم روی دوش |
گرچه لب بسته بود، دریایی از جوش و خروش |
سیـنـۀ تنـگش پــر از سـوز دل زار مـن است |
مُهر طومار من است |
هـم شده نقش زمین در علقمه آب آورم |
هم دو تا گـردیده با شمشیر فـرق اکبرم |
هم تلظی می کند مانند مـاهـی اصغرم |
در تلظی هـای او آه شـرربـار مـن است |
مُهر طومار من است |
اهل کوفه! طفل بی تاب مرا تابش دهید |
تا نمـرده بـر سـر دستم شما آبش دهید |
یـک تسلا بـر دل بشکستۀ بـابش دهید |
آخـر این ریحـانۀ بی آبِ گلـزار من است |
مُهر طومار من است |
گـر مسلمـانید این لب تشنه مهمان شماست |
آیـه ای از ســورۀ یــاسیـن قــرآن شمـاست |
روز محشر خون این کودک به دامان شماست |
لحظه هـای آخـر ایـن آخریـن یـار من است |
مُهر طومار من است |
یک ماه خون گرفته 1- غلامرضا سازگار