ای ز نبــی ربـوده دل، روی خــدا نمـای تو پیـش روی نبـی نبی، عازم دسـت بـوسیت روح دهی به قدسیان با نفست به هر نفس درد نگفتــۀ دلـت اشـــک شبـانــۀ علــی نــالـه و آه مــا کجـا حـق تـــو را ادا کنـد تـو سپر علی شـدی پیش هجـوم دشمنـان بازوی بسته شیـر حـق، راهی مسجـد النبی تا ز علـی نهــان کنـی، قصــۀ گـوشـواره را تا کـه به پاست عـالمی قطع نمی شود دمی
|
|
وی ز علی گره گشـا، دست گره گشای تو پشت سـر علی علـی، ملتـمس دعـای تو دل بــرد از ملایکه ذکــر خـدا خـدای تو حـرف دل علی بود گـریـۀ بـی صـدای تو جز که هماره مهـدیت گریه کنـد بـرای تو محسن بـی گنــاه تـو، شد سپر بـلای تو تو در قفــای او روان، حسین در قفـای تو دست تـو بود بــرروی، روی خدا نمای تو نـالـۀ وای وای مـا، گـریـۀ های هـای تو |
تـربـت بـی چـراغ تــو، سینــۀ داغـــدار مـا |
قبـر تـو هـر کجتا بـود، در دل مـاست جای تو |
صدف نبوت 1 - غلامرضا سازگار