کـویـر تشنـه شـده قلبـم، ای سحاب، بیا هـزار جمعـه گـذشت و نقـاب نگشـودی مبـاد آنکـه بیـایی و مـرده بــاشـم مـن گـذشت عمـر و نـدیدم تو را بـه بیـداری به کوچه کوچۀ شهرم ز خون دل همه شب گنــاه مـن ره دیــدار بستـه بـر رویــت غـروب جمعـه شـده بی تـو روزهـای دلم بـه دردهــای بــه حیــدر نگفتـۀ زهــرا به سینه ای که شکست از سُم ستور، قسم |
|
تمــام زندگیـم بی تـو شـد ســراب، بیا به جان فـاطمه ایـن جمعه بی نقاب بیا شتاب کن که اجـل می کنـد شتــاب بیا کرامتی کن و امشب مـرا بـه خـواب بیا بـــرای آمــدنـت ریختـــم گــلاب بیا تــو بهــر دیــدن مـن از ره ثــواب بیا به صبـح جمعــۀ من همچـو آفتـاب بیا بـه نــالـه هـای سحـرگـاه بـوتـراب بیا به صورتی که شد از خون سر خضاب بیا |
سرشک دیدۀ میثم به سیل شد تبدیل هنـوز نـالـۀ او مـانده بـی جـواب بیا |
مرآت ولایت 1- غلامرضا سازگار