ای داده خــونِ حنـجـر تـو آبــرو بـه من |
گــردیـده بــا تبسـم خـود رو به رو به من |
بـــا آن کــه گـریه کــردی و آبی ندادمت |
دادی بــه خنــده آب ز خـون گلـو به من |
تـا بشنــوم صــدای تـو یـک بـار العطش |
مثــل بـــرادرت علـی اکبــر بگـو بـه من |
شستـم ز خـون پاک تو رخسـار خویش را |
دادی ز حلــق تشنـه ات آب وضو به مـن |
از بس که بـود ذبح تو در دست من عظیم |
آمـد نــدای تسلیـت از ذات هـو بـه مـن |
تیـر سـه شعبـه را کـه کشیـدم ز حنجـرت |
می گفت وصف حال تو را مو به مو به من |
نفرین بـه حرمله، بـه خـدا می خورم قسم |
بیـش از سپــاه کـوفه ستم کرد او بـه من |
ایـن غنچـه ای کـه تیـر جفـا کرده پرپرش |
تــازه گـرفته بود در این دشـت خو به من |
بـا آن کــه رنـگ و بـوی خـدایی بود مرا |
بخشیـد خـون حنجر تـو رنگ و بو به من |
چشمی فکن بـه "میثـم" بی آبـرو حسین |
تنهــا دهــد نگــاه شمـا آبــرو بـه مـن |
یک ماه خون گرفته 2- غلامرضا سازگار