سـلام مــا بـه حسیـن و علی اصغـر او |
|
|
امیـر عشق کـه گهـواره بـود سنگـر او |
رضیـع و داده خــدایش نشـان سربازی |
|
|
صغیـر و بـر همـه پیـدا مقـام اکبر او |
شکفت لاله عصمت به باغ دست حسین |
|
|
چو تیـر حـرمله آمد به یاس حنجر او |
مجـال گـریه نبودش که خنـده کرد علی |
|
|
حسین مـات از آن حـال گـریه آور او |
گـرفت خـونش و بـر اوج آسمان پاشید |
|
|
که پیـک تسلیت آمد ز سـوی داور او |
کنار خیمه به خـاکش سپـرد و امضا شد |
|
|
کتاب سـرخ شهادت به خون اصغر او |
اگـرچه پیکـر او را بـه خـاک پوشیدند |
به شهر کوفه سرش روی نیزه ها دیدند |
یک کربلا عطش- سیدرضا مؤیّد