مشهد به دامن جـان نـبـی را |
|
مـدینـه دارد به سینه دارد |
فـوج ملـک را نــور امیـدی در این جاست در چارده خورشید خورشیدی در این جاست |
مشهـد بهشـــت جاری در این خاک |
|
گلهای عشق است دریای عشق است |
آن گل رضای عترت است اما غریب است ناموس قرآن است و در دنیا غریب است |
بر غربت او حیدر بنـالد |
|
دنیا بگرید زهرا بگرید |
تاریخ عصمت شاهد معصومی اوست عـالم پـریشـان از غم مظلومی اوست |
نورش جهانتاب بـا مثـل مأمون |
|
از قهــر گردید هم عهد گردید |
با خون دل، با داغ جان، عمرش سرآمد آخـر هـم از زهـــر ستـم جانش برآمد |
از کیـد مأمون در هر کجا بود |
|
خونین جگر بود حبس نظـر بود |
از آتش رفتـار خود سوزاند او را چون از نماز عید بـرگرداند او را |
او را ز یثـــرب وز غم دلش را |
|
آواره کـــردند صد پاره کردند |
از زهر سوزان گر که شد قطع حیاتش آن زهـر داد از پنجه مـأمون نجاتش |
امروز دل هـا قلب جوادش |
|
از غـم شکستـه در خون نشسته |
آید ز طوس و آورد خون جگر را نـور امـامت دارد و داغ پـدر را |
یک کربلا عطش- سیدرضا مؤیّد