بـت پـــرستــان کعبه توحیـد را آذر زدند در مدینـه هـر چه گـردیدند، گل پیدا نشد روی ناموس خدا و دست شیطان وای من! دست بابا بسته، مـادر بـر زمیـن افتاده بود روبهـان دیـدند شیــر حق بـود مأمور صبر کـاش بیـرون مدینــه یـا میـان کوچه بود بیشتر دردش به قلب زار دختر می نشست انبیـا از درد پیچیـدنـد در جنت به خویش سـوره کــوثـر بـه قتـل فـاطمه تفسیر شد
|
|
روز روشـن بــا لگـد بیــت خدا را در زدند جـای گـل با شاخه هیـزم به زهرا سر زدند این جنایت پیشگان، سیلی به پیغمبر زدند چار کودک مثـل مــرغ نیـم بسمل پر زدند روی دست همسـر او، ضربه محکم تر زدند مــادر ســادات را در خــانـه حیــدر زدند ضربـه هـایی را کـه روی شـانـه مـادر زدند ضربـه تـا بـر پهلـوی صدیقــه اطهـر زدند در حـریـم وحی سیلی بــر رخ کــوثر زدند |
قصـه مسمـار را بـا کـس مگـو "میثم"، بدان |
قلـب زهرا سوخت بر قلـب علـی خنجر زدند |
صدف نبوت 2- غلامرضا سازگار