خدایا چه غم دارد این دل به عالم چه کم دارد این دل امیـد کــرم دارد ایـن دل هـوای حـرم دارد ایـن دل |
نـدارد نه مهـری نه مـاهی نه اختر به شام سیاهی نه در ملک هستی پناهی نه جادر عدم دارد این دل خدایا چه غم دارد این دل به عالم چه کم دارد این دل امیـد کــرم دارد ایـن دل هـوای حـرم دارد ایـن دل |
ازل تــا ابـــد روشنــایـی در آییـنۀ آشنــایی ندارد ز رویت جدایی مگر جامجم دارد این دل؟ خدایا چه غم دارد این دل به عالم چه کم دارد این دل امیـد کــرم دارد ایـن دل هوای حـرم دارد ایـن دل |
چـو آهوی دشت جوانی نشانش شـده بـینشانی ولی هرشب از خونفشانی نشان قدم دارد این دل خدایا چه غم دارد این دل به عالم چه کم دارد این دل امیـد کـرم دارد ایـن دل هوای حـرم دارد ایـن دل |
چو نقش خیالش کشیده چو وصف جمالش شنیده شده جـوهرش خون دیده ز مژگان قلم دارد این دل خدایا چه غم دارد این دل به عالم چه کم دارد این دل امیـد کـرم دارد ایـن دل هـوای حـرم دارد ایـن دل |
چو بخشیده بر نالههایش علی بن موسی الـرضایش چو جان مهراو از خدایش چودارد،چه کم دارد این دل خدایا چه غم دارد این دل به عالم چه کم دارد این دل امیـد کـرم دارد ایـن دل هـوای حـرم دارد ایـن دل |
رضاجان تو کارم کن آسان که هر دم چو مرغ هراسان سوی خـاک پاک خراسان نظر دم به دم دارد این دل خدایا چه غم دارد این دل به عالم چه کم دارد این دل امیـد کـرم دارد ایـن دل هـوای حـرم دارد ایـن دل |
قصائد رضوی- محمّدسعید میرزایی