چشامو میبندم و خواب میبینم تو حرمت مث یـه آهـو گـذاشتـم سـرمـو رو قـدمت ای نسیمـی کــه میـای از حـرم امـام رضا مگـه بـا مـن تـو نگفتی با خودم میبرمت |
هـر چـی دارم از تـو دارم، به خـدا امام رضا ایـن دل شکستـه هـم نــذر شمـا امام رضا دوستِ دوستای شمام، اگر که دوستت نباشم از خـودت حسـابمـو نکـن جـدا امــام رضا |
«اجازهم بده منم یه نوکر دیگه باشم» دور گنبـد تـو یـه کبـوتر دیگـه باشم اگه حـاجتِ منو به من ندی کجا برم من نمیتونم که سائل درِ دیگه باشم |
بخـدا هـر جـا بـاشم تمـوم دنیامه رضا من همیشه بندهشم، همیشه آقامه رضا اون خودش گفته اگه یه بار زیارتش برم اون سه جـا میاد کنارم، آخه مولامه رضا |
چشامو میبندم و خواب میبینم تو حرمت مـث یـه آهـو گـذاشتم سـرمـو رو قـدمت ای نسیمی کـه میـای از حــرم امـام رضـا مگـه بـا دلم نگفتی بــا خـودم میبـرمت |
قصائد رضوی- محمّدسعید میرزایی