ای ضیـــاء بصــرم پســرم ای پسـرم |
|
|
بــا سکـوت تو شده، پاره پاره جگرم |
من که باچشم ترم ازلب خشکت خجلم |
|
|
خندۀ قاتـل تـو میزند آتش بـه دلم |
پسرم ای پسرم لب گشا من پدرم |
تــا ببینم کـه هنــوز زندهای در نظرم |
|
|
چشم خود باز کن و دست و پا زن پسرم |
میدهم جان و به زخم بدنت مینگرم |
|
|
زخم پیشانی تـو مــانده بـه روی جگرم |
پسرم ای پسرم لب گشا من پدرم |
تنت از کثرت زخم چون گلِ چیده شده |
|
|
عضو عضـو بــدنت همـه پاشیده شده |
نتــوان گفت چـه آورده عدو بر سر تو |
|
|
پــاره چـون رشتۀ تسبیح شده پیکر تو |
پسرم ای پسرم لب گشا من پدرم |
عمّـه آمــد ز حـــرم کمکم کـن پسرم |
|
|
تــن صــد چاک تو را یا که او را ببرم |
دیــده بگْشا و بگو دور پدر صف نزنند |
|
|
بگذارنـد کـه من گریـه کنـم کف نزنند |
پسرم ای پسرم لب گشا من پدرم |
کردم ای اهل حرم مرگ خودرا احساس |
|
|
یــاریم کن قــاسم کمکم کن عباس |
به سرشـک من و زخـم تـن اکبر نگرید |
|
|
گل پرپر شدهام را سوی خیمه ببرید |
پسرم ای پسرم لب گشا من پدرم |
فاطمه مینگـرد بــا رســول دو ســرا |
|
|
اشک چشمـان من و خون چشمان تو را |
لالهگون گشته ز خون صورت نورانی تو |
|
|
نیست ممکن که زنم بوسه به پیشانی تو |
پسرم ای پسرم لب گشا من پدرم |
دو دریا اشک 1- غلامرضا سازگار