ای کـوکب دُرّی کـه بــوَد نـور، حبابت |
|
عصمت گهری ناب ز دریای حجابت |
بـا بــاد پراکنـده شــود عطـر بهشتی |
|
از سینـه نه، از بوی دل انگیز ترابت |
دیگر چـه هراسـی ز کتـاب و ز حسابم |
|
گر نام مـرا ثبـت نمایـی بـه کتابت |
در حشر نهی پای چو در عـرصۀ محشر |
|
زیبـد کـه شـود دیدۀ جبریل، رکابت |
زآن پیش که در حشر خدا را تو بخوانی |
|
اوّل رسد از سـوی خداونـد، جوابت |
در دایـرۀ نــور تــو خـورشید شود گم |
|
گر جلوه کند ماه رخ از پشت نقابت |
ریــزنـد خلایـــق همـه در کـام جهنم |
|
در حشـر اگـر عفو نبـارد ز سحابت |
آن روز نــدا مــیرسـد از ذات الهــی |
محبوبهام امروز بخواه آنچه که خواهی |
صدف نبوّت 3 - غلامرضا سازگار