امشب بـه جهان آمـده پیغمبر دیگر؟ |
یا کعبه گرفته است به بر حیدر دیگر؟ |
یا از حسنین است عیان منظر دیگر؟ |
دارد به سـرِ دست، رضـا کوثـر دیگر |
بُشری که دلِ آل محمّد همه شاد است |
این مژده بگوییـد که میلاد جواد است
|
ای بحـر تجلـی گهـرت باد مبارک |
ای شاخۀ طوبـا ثمـرت بـاد مبارک |
ای شمس ولایت قمرت باد مبارک |
میـلاد گرامـی پسـرت بـاد مبارک |
این قبلـۀ اربـات مــراد اسـت، مـراد است |
الحق که جواد است جواد است جواد است
|
بــا مــاه بگـوییـد چـراغ سحـر اسـت ایـن |
بـا مهـر بگـویید کـه از مهــر، سـر است این |
طفـلش نتـوان گفت کـه خیرالبشر است این |
جانم به فدایش پسر است این پسر است این |
ما را به پسر بودن او فخر از آن است |
کو بعد پدر، رهبر خلق دوجهان است
|
این است کــز آغـاز خداونــد ستـودش |
این است که بگشود نبی لب به درودش |
این است که افتاد «کرامت» به سجودش |
این است که جود آمده مـرهون وجودش |
جوشد ز کفش لطف و عنایات خدایی |
آرنـد به سویش همگان دست گدایی
|
سرتا بـه قدم حسن خداوند جلیلش |
مــرآت جمـال نبـوی روی جمیلش |
زوّار حـرم آدم و نوح است و خلیلش |
مأمون شده در اوج شهی عبد ذلیلش |
این است که در محضر او زادۀ «اکثم» |
آورد چو یک کودک ناخوانده الف، کم
|
این است همـان مخـزن اسرار الهی |
وابستـه بــه علـم ازل نـامتناهــی |
بیپرتو او علم سیاهی است سیاهی |
دارد خبر از ابر و هـوا و یم و مـاهی |
کز معجزهاش هوش پرید از سر مأمون |
گـویی کـه جدا روح شد از پیکر مأمون
|
ای از ازلـت نـــام دلآرای محمّد |
وی آینــۀ طلعـت زیبـای محمّد |
سرتا به قدوم تـو سراپـای محمّد |
بوسیده پدر روی تو را جای محمّد |
از جود تـو یا فضل تو یا علم تو گویم؟ |
وز خلق تو یا خوی تو یا حلم تو گویم؟
|
با این همه اوصاف خدایی ز خدایت |
در حیرتم آخر چـه بگـویم بـه ثنایت |
گوهر چه بوَد تا که بریزند بـه پایت؟ |
فرمـود پـدر: ای پــدرم بـاد فدایت! |
تو مصحـف زهرایی و قرآن رضایی |
تو روح رضا، قلب رضا، جان رضایی
|
فردوس بَرد سجده به خاک قدم تو |
رضوان شده پیوسته گـدای کـرم تو |
هنگام عطا ظرف وجود است کم تو |
حـجِّ حــرم الله، طـواف حــرم تـو |
از ما همـه دریوزگی و عجز و گدایی |
از تو همه لطف و کرم و عقدهگشایی
|
بگـذار کـه سرگـرم هیاهـوی تو باشم |
تا جان به لبم هست، ثناگوی تو باشم |
باشد که فقط تشنه لبِ جوی تو باشم |
مـولا کرمی کن که سگ کوی تو باشم |
آن روز که خلقت همه دامان تو گیرند |
زنجیر مـرا دست غـلامـان تـو گیرند
|
تـو دسـت عطـا و کرم و لطف خدایی |
تو در دو جهان از همگان عقـدهگشایی |
تو حج و تو میقات، تو مروه، تو صفایی |
مـا جملـه گدا و تـو جواد ابـن رضایی |
جود و کرم از توست، تضرع صفت ماست |
والله گـــدایــی درت سلطـنـت مــاست
|
من میثم آلودۀ بیدست و زبانم |
در باغ بهار تو کم از بـرگ خزانم |
مگـذار برِ بـاد بـه کـوی دگرانم |
بگذار در اطراف گلـت خار بمانم |
من با همه گفتم که جواد است امامم |
بـاشد کـه بخـوانی ز ره لطف، غـلامم |