یک شب رسد که شام فراقت سحر شود بـــا طــول غیبتت، نشـود کم امید ما گردد ز کعبه، بانگ «انا المهدی»ات بلند آیــا شـود کـه بگذرد این روزگــار تلخ؟ از گریـۀ زیـــاد، شـود اشکِ دیــده کم روزی به بحر رحمت حق، غرق میشوم آمینی از تــو، کــــار هــزاران دعا کند تـا بشکنیم، فــرق بتــان را، خلیـلوار پــروانهوار دور سـرت گــردد آسمــان
|
|
خورشید عـارضت، ز حرم جلوهگر شود این روزگار تلخ، زمـانی بــه ســر شود یکدم جهــان ز آمدنت بـا خبـر شود «آری شود، ولیک، به خون جگر شود» زین گریه، اشک دیدۀ ما بیشتر شــود کـاین سینه پیش تیر بلایت سپر شود دستی گشا، وگرنه دعـــا بی اثـر شود هر مشت ما به روز ظهـورت، تبـر شود خورشید بر تـو پرچم فتح و ظفر شـود |
یک عمر با دعـای فــرج زنــده مــاندهایم |
«میثم» دعا کن این شب هجران سحر شود |
یک ماه خون گرفته 4 - غلامرضا سازگار