در خزان گلها، شد بهار ماتم |
باران بلا ریخت، از ابر محرّم |
طوفان بلا برخاست |
|
|
|
عالم به عزا برخاست |
مـاهیان دریـا، محـو کربلایند |
لالههای صحرا، داغ این عزایند |
مرغی که نواخوان است |
|
|
|
در ذکر شهیدان است |
این لاله رخان بر، عشق حق بنازند |
تـا کعـبـۀ دل، در کـربـلا بسـازند |
کعبهای که گلگون است |
|
|
|
سنگ فرشش از خون است |
این قافله را هست، چاووش، ابوالفضل |
دارد علـم عشــق، بـر دوش، ابوالفضل |
عشق پایبست اوست |
|
|
|
چشمها به دست اوست |
فانوسهای اشک 3 – سیدرضا مؤید