بند 5
خصم بر کف چو تازیانه گرفت |
|
|
|
تن پـاک تـو را نشـانه گرفت |
شعلهای کز حریم تو بـرخاست |
|
|
|
از دل مصطفـی زبــانه گرفت |
شب قتل علی همان شب بود |
|
|
|
که ز دستش تو را زمانه گرفت |
جان خود را نهـاد در دل خاک |
|
|
|
بـا تـو در قبـر، آشیانه گـرفت |
دست پیغمبـر خـــدا لــرزید |
|
|
|
تـا تـو را از علی شبانـه گرفت |
بشکنـد دسـت آن جـایتکار |
|
|
|
که تــو را زیـر تـازیانه گـرفت |
ای کـه جبـریل بـر زیـارت تو |
|
|
|
اذن از خـالق یگــانـه گـرفت |
به چه تقصیـر، جان پـاکت را |
|
|
|
خصم در بیـن آستـانه گرفت؟ |
جگـر سنــگ بـر علـی سـوزد |
|
|
|
که عـزا بر تـو مخفیـانه گرفت |
شیعـه آن روزهـا کـه روز نبود |
|
|
|
کـوه درد تو را بـه شانه گرفت |
شیعه عمـری به یـاد غربت تو |
|
|
|
بهـر گریه دلـش بهانـه گرفت |
شیعه تا هست در جگر سوزش |
درد خود را به کـس نمی گفتی |
صدف نبوت 5 – غلامرضا سازگار