اهل جحیم، شعله به بـاغ جنـان زدند |
|
|
با این شرر شراره به هفت آسمان زدند |
با ضـرب تـازیانه و ضـرب غلاف تیـغ |
|
|
بر جسـم پاک فاطمه تا پای جان زدند |
بـا کینــۀ غـدیـر به نـامـوس کبـریـا، |
|
|
تــا داشتند اهـل سقیفـه تـوان، زدند |
بر صـورتی که مصحـف پـروردگـار بود |
|
|
سیلـی بـه پیش چشم امام زمان زدند |
این غـم کجا بـرم کـه سـر منبـر رسول |
|
|
بنشسته و به فــاطمه زخم زبان زدند؟ |
این غم کجا بـرم کـه همـای بهشت را |
|
|
اهـل جهنــم آن همه در آشیـان زدند؟ |
از بین خــانه، بــردن مـولا بهـانه بود |
|
|
وارد نگـشته، فاطمـه را بیامـان زدنـد |
اذن دخــول اگــر نگــرفتـند در ورود |
|
|
دیگـر چـرا لگـد بــه در آستـان زدند؟ |
آن ضـربهای کـه خورد به بازوی فاطمه |
|
|
تـا روز حشـر بـر جگــر شیعیـان زدند |
«میثم!» همان لگد که به پهلوی او رسید |
بـر پهلــوی رسـول خـدا بیگمـان زدند |
صدف نبوت 5 – غلامرضا سازگار