من که بازوی خدایم کمرم میشکند |
بیتو یا فاطمه رکن دگـرم میشکند |
ای همه هست علی مرو از دست علی |
اول این سنـگدلان دسـت علــی را بستند |
دست من بسته شد و دست تو را بشکستند |
ای همه هست علی مرو از دست علی |
بعد تو ای شده کاشانۀ من سنگر تو |
کی حمـایت کند از شوهر بییاور تو؟ |
ای همه هست علی مرو از دست علی |
تو که یک عمر فقط دور و برم گردیدی |
جان گرفتی سر دست و سپرم گردیدی |
ای همه هست علی مرو از دست علی |
تو زدی نالــه و من حبـس شــده فریادم |
کاش ای فاطمه جان جای تو جان میدادم |
ای همه هست علی مرو از دست علی |
تو در خانه زدی ناله و من سوخت دلم |
تـا قیامت بـه خـدا از حسنینت خجلم |
ای همه هست علی مرو از دست علی |
کاش آن لحظه که بازوی تو را بشکستند |
عـوض بـازوی مـن چشم مرا میبستند |
ای همه هست علی مرو از دست علی |
صدف نبوت 5 – غلامرضا سازگار