ای دل حدیث مقتل دیوار و در بخوان شرح عزای دخترِ خیرالبشر بخوان
در تو هزار کرب و بلا مختصر شده است گودال قتلگاه تو دیوار و در شده است
دیگر برای یاری گل هیچکس نبود هنگام اشک و زاری گل هیچکس نبود
دیدند میچکد به روی خاک، هر قدم آهسته خون جاری گل، هیچکس نبود
شلاق باد آمد و جز شعلههای خار، در خانۀ بهاریِ گل هیچکس نبود
پاییز بود و محض تسلای غنچهها در بزم سوگواری گل هیچکس نبود
با غنچهای که پیشتر از خود وداع کرد داروی زخم کاریِ گل، هیچکس نبود
|
عهد عقیق روایت دوم – محمّدسعید میرزایی