مردم! بر این در این همه هیزم نیاورید اینجا هجوم ای همه مردم نیاورید
هیزم بر این دری که بر آن سرگذاشته در عرض بندگی، مه و انجم نیاورید
آتش به بیت دخت رسول خدا که هست جبریل نزد او به تکلّم، نیاورید
ای غافلان که گفت شما را که هیچ یاد- از آیۀ «لیذهب عنکم» نیاورید
در شعله سوخت معجر حور ای فرشتهها! دیگر به چهره رنگ تبسم نیاورید
کی میشود به آل علی گفت از این ستم در روز حشر، رو به تظلم نیاورید؟
نامی از آن فرشته که یک روز در زمین، در دود و شعله آمد و شد گم، نیاورید
اصل نبی است دُخت پیمبر به قول و فعل، بیهوده رو به نسخۀ چندم نیاورید
یک حوری غریب در آنسوی این در است ده مرد پشت در به تهاجم نیاورید
|
عهد عقیق روایت دوم – محمّدسعید میرزایی