نمیتونم بگـم ایـن باغ کبـود یـه گل یاسه آخـه یـاس، آتیش و تازیونـهرو نمـیشناسه بس که تو کوچه زمین خورده با اون چادر خاکی دیگـه مـاه زخمـی راه خونـهرو نمیشناسه **** نمیتونـم بگـم ایـن مــادر پـاک حسنینه با حسن داره میـاد از تو کوچـه، امِّ حسینه بسکه زخمی شده و خونی شده ماه شکسته نمیتونـم بگـم این چشمـۀ نـور مشرقینه **** باورم نمیشه این زخمی کبوتر که تو نیستی این گلی که توی خون شده شناور که تو نیستی بـاورم نمیشـه ای چشمــۀ کوثـر پیمبــر آخـه این سـورۀ آیهآیه پرپر که تـو نیستی |
عهد عقیق روایت دوم – محمّدسعید میرزایی