شکسته یه گل بـه زیـر بارون تـو خونـۀ نـور شـام غـریبون نشستـه مـولا سر به گریبون میباره بارون میباره بارون **** تـو قلـب حیدر غم شده مهمون چشمـای زینب باز شـده گریون غنچه رو کشتن با ضـرب پاشون میباره بارون میباره بارون **** یـه ردِّ خونـه از درِ خونـــه فرشتــه داره نوحه میخونه از چشم گلها گریـه روونــه شهیـد حیدر گذشته از جون میباره بارون میباره بارون **** خونِ رو دیوار خـاکستــرِ در ستــاره پـرپر به خون شنـاور دیگـه نمییاد صــدای مــادر پــرِ کبــوتـر ریخته رو ایوون
میباره بارون میباره بارون
|
عهد عقیق روایت دوم – محمّدسعید میرزایی