رو زمین چند تا ستاره افتاده نفسِ گـل بـه شمـاره افتاده قلب قرآنو کشیدن رو زمین ورقــای پـارهپـاره افتـاده **** نه حسینه، نه حسن، نه زینبه دیگه جـونِ آسمـون روی لبه اشک چشم فاطمـه، دم سحر آخــرین ستـارۀ سـرخ شبـه **** همـۀ فرشتههـا سینــهزنــون واسه درد پهلـوی شکستهتون به خدا شکسته قلب مرتضی بــرای نافلــۀ نشستــهتـون **** داره بارون میگیره تو آسمون دل تـو ابریـه، بانوی بهشت! دل تــو بــرای دیــدن پـدر پُرِ بیصبریـه، بانـوی بهشت! |
عهد عقیق روایت دوم – محمّدسعید میرزایی