نام زهرا شد چراغ خانهام
من به دور نام او پروانهام
احمد و حیدر، سلامش کردهاند
آسمانها را به نامش کردهاند
دیدۀ حیدر به سوی ماه بود
آنسوی در نالهای کوتاه بود
شب که رد نالهاش را میگرفت
تا سحر دنباله اش را میگرفت
او نشسته در کنارش جبریل
حضرت «راحیل» خواهد شد رحیل
هر چه کوچ فاطمه نزدیک شد
شام مولا بیشتر تاریک شد
گر چه نای نالهاش دیگر نبود
ذکر زهرا غیر «یاحیدر» نبود
ردّ خون لاله بود و فاطمه
کودکی شش ساله بود و فاطمه
وای آتش با تو ای کوثر چه کرد؟
باد با آن غنچۀ پرپر چه کرد؟
کور بودند و تو را نشناختند
گوشوارت را چرا نشناختند
ای مقام تو فراتر از همه
آه ای زهرای اطهر، فاطمه!
راز شعر عرشیام مولایی است
صورت و معنای آن زهرایی است
قافیه هر جا گلِ زهرا شود
آخرِ آن ختم با مولا شود
قافیه هر جا گلِ نیلی شود
آخر آن ضربۀ سیلی شود
قافیه گاه آن سوی در میشود
آن سوی در: یاس، پرپر میشود
آن سوی در: یک بهار سوخته است
دیدۀ خورشید بر در دوخته است
آن سوی در: خانه دیگر سوخته است
یک گلسرخ آنسوی در سوخته است
حوری قصر ملائک، شعلهور
آسمان جا مانده است، آن سوی در
آن سوی در، آتش است و دود، وای
آن سوی در، اسم اعظم بود، وای
آن سوی در آن سوی در، آن سویِ
آتش است و آتش است و گیسویِ...
آن سوی در آتش است آنسوی آ-
تش تویی، آن سوی تو: دیوار- تا ...
آن سوی در فرصتی کوتاه بود
آن سوی در غنچهای در راه بود ...
کیست مولا؟ آن «صراط مستقیم»
مخزنالاسرار «رحمان» و «رحیم»
آن صراط مستقیم آیا کجاست؟
جز به سمت خانۀ زهرا کجاست؟
باب آن بر روی خاتم باز شد
با کلید اسم اعظم باز شد
اسم اعظم چیست؟ نام فاطمه
ذکر پیغمبر، سلام فاطمه
|