چرا شـامیان چنگ و دف میزنند
چـه رخ داده این قدر کف میزنند
همـه ایستـادنـد چشـم انتظــار
به هر بام و هر کوچه صف میزنند
ز هر نقطه بانگ نوید آمده
خدایـا مگر روز عید آمده؟!
|
زنان جامۀ نو به تن کردهاند
درون کینـۀ کهنـه پروردهاند
اگـر پیشبـاز کسـی آمـدند
چـرا سنـگ همراه آوردهاند
چـرا دستـهای بـر لب بـامها
گشوده همه لب به دشنامها؟
|
چـه میبینم آیـا بـه شـام خـراب
کف و رقص و دشنام چنگ و رباب!
بـه یـک آسمـان هیجده قرص ماه
بـه یـک شهـر هفتـاد و دو آفتـاب
که دیدهست خورشید خاکستری
کنــد از سمــاواتیــان دلبــری
|
حسیـن دگــر در دل قــافلـه
به تن جامه پوشیده از سلسله
سرش زخمی از سنگ بالای بام
دلش پـاره از خنــدۀ حـرملـه
به سویش همه سنگ میافکنند
بـر او تهمـت خـارجـی میزنند
|
که دیدهست خورشید را نی سوار؟
که دیـدهست بر صـورت مه غبار؟
که دیده است بـر نوک نی مادری
ببینـد ســر کــودک شیـرخـوار؟
که دیـده پـدر بـر سر نی سرش
کند گـریه بـر غتربت دخترش؟
|
که دیدهست خورشید در خون خضاب؟
که دیـدهست ده حـور در یـک طناب؟
کـه دیدهست وجـه خـدا زیـر چـوب؟
که دیـدهست قـرآن بـه بـزم شـراب؟
کـه دیدهست حـوریهای بینقاب؟
کـف دست خـود را نماید حجاب؟
|
بـــرآرم ز دل نــالـۀ آتشیــن
زنم شعلـه بـر بـال روحالامیـن
که دیدهست از سنگ بالای بام
سـر از نیـزه افتد به روی زمین
دلم گشته از چنگ غم چنگچنگ
که دیده زخون روی خورشید رنگ
|
الا شامیان چشم خود وا کنید
جمــال خـدا را تـمـاشـا کنید
بـه زینـب نخنـدید نـامـردها
کمـی شـرم از روی زهـرا کنید
چرا طعن و دشنامتان بر لب است
بـه قـرآن اسیـر شمـا زینب است
|
شرار ستـم بـر فلـک مـیزنیـد؟
به زخم محمد نمـک مـیزنیـد؟
ســر کـودک شـیـر بــالای نـی
به طفل سه ساله کتک میزنید؟
بتول بتـول خــدا را زدیـد
به قرآن رسول خدا را زدید
|
یک ماه خون گرفته 10- غلامرضا سازگار