تکـرار ظلـم کـرب و بـلا را نـدیدهاید
قرآن و چوب و تشت طلا را ندیدهاید
از چوب و لب شنیده و گفتید بر همه
بـزم شـراب و خـون خدا را ندیدهاید
دیدید عهد خون خدا را شکست چوب
دنـدان سیّـدالشهـدا را شکست چوب
|
زینب کجا و بـزم می و مطـرب و شراب
خورشید را که دیده زخون جبین خضاب
سـر در میـان تشـت و پیمبـر کنــار آن
زهـرا ز اشـک دیـده فشـاند بـر او گلاب
آنجا به اهل بیت ندانم چها گذشت
بـاور کنید سختتـر از کربلا گذشت
|
تنهـا نـه دخـت حیـدر کـرار گریه کرد
در پـای تشت احمد مختار گـریه کرد
وقتی سکینه بر رخ خود آستین گرفت
غیرت ببین که چشم علمدار گـریه کرد
اطفــال بـانـگ «یـا ابتـا» از جگـر زدند
گه دست غم به سینه و گاهی به سر زدند
|
اینجا سکینه هـر نفسش گفت آه آه
میکرد لحظهلحظه بـه روی پدر نگاه
دست رباب بسته، نگاهش به حرمله
او بود و اشـک دیـدۀ اطفـال بیپناه
یا رب مباد پیش روی خواهر حسین
بر شـامیان کنیز شـود دختر حسین
|
زینـب گرفت دسـت دعـا گفت یا حسین
زهـرا، علـی، رسـول خـدا گفت یا حسین
قرآن و چوب و تشت طلا گفت یا حسین
طفـل ستـاده بـر روی پـا گفت یا حسین
تنها نه چوب بر لب آن مقتدا زدند
بالله قسم به قلب رسول خدا زدند |
یک ماه خون گرفته 10- غلامرضا سازگار