ای مدینه از سفر برگشته زینب
ای مدینه بیبرادر گشته زینب
وا حسینا وا حسینا وا حسینا
من خبـر از ظهـر یـک آدینـه دارم
داغ هجده دسته گل در سینه دارم
وا حسینا وا حسینا وا حسینا
امت از اولاد پیغمبـر بــریـدند
ظهر جمعه از حسینم سر بریدند
وا حسینا وا حسینا وا حسینا
یا محمد گریه کن بر نور عینت
پاره پاره شد تن پاک حسینت
وا حسینا وا حسینا وا حسینا
یـا محمـد عـاقبت حقـت ادا شد
رأس فرزندت به ده ضربت جدا شد
وا حسینا وا حسینا وا حسینا
یا محمد شام غم کرب و بلا بود
رأس فرزند تو در تشت طلا بود
وا حسینا وا حسینا وا حسینا
یا محمد دست عباست جدا شد
تشنهلب در علقمه سقـا فدا شد
وا حسینا وا حسینا وا حسینا
یک ماه خون گرفته 10- غلامرضا سازگار